روشا یدونهروشا یدونه، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

روشا هديه ای از سوی خدا

عزیزم دوستت دارم

گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک روخداد صرف می کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشته هایتان را گرامی بدارید. غم ها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید. اگر هرکسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت. حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید حاد نیستند مصادق آن در متن زیر وجو...
26 ارديبهشت 1392

لیله الرغائب

  آدمی در هر دین و مسلکی باشد اعتقاداتی دارد .مهم نیست که از چه گروه یا چه آئینی پیروی می کنیم . مهم نیست که زرتشت را قبول داریم یا محمد را . مهم نیست که مسیحی هستیم یا یهودی نكته مهم اين است که ما ایرانیها از ازل یکتا پرست بودیم.خورشید - آتش - ماه - اهورامزدا و ... همواره می دانستیم که یک قدرت بالاتر از ما و موجودات هست كه ما در مواقع ياس و نا اميدي به آن پناه مي بريم . حال آنكه افكار خوب و عادات خوب در هر اديان كه باشند انرژي مثبت را به اطرافيان مي دهند فارغ از از اينكه به چه چيزهايي اعتقاد داريم مي توانيم از خوبيها انرژي مثبتي بگيريم . نخستین شب جمعه ماه پربرکت رجب در حالی فرامی‌رسد که با نمایان شدن هل...
26 ارديبهشت 1392

نی نیمون رفته دیدن نی نی

دیروز  بعد از ظهر رفتیم بیمارستان تا نی نی عمه محبوبه ( دختر عموی بابایی ) رو ببینیم البته به شما فقط یک ربع آخر رو اجازه دادن بری داخل اتاق تا قبل از اون با زن عمو الهام و ماه تیسا توی محوطه بیمارستان بودیم. وقتی نی نی رو دیدی همش  نگاهش میکردی میگفتی نی نی ، قربونت برم که خودت هنوز نی نی هستی ولی به همه بچه های کوچیکتر از خودت میگی نی نی . بعدش هم برای شام رفتیم خونه با با جون ، قبل از اینکه بریم بالا ، کمی گذاشتم تو حیاط ورجه وورجه کنی تا تخلیه انرژی بشی که وقتی رفتیم خونه کمتر شیطونی کنی.   موبایل عمه حمیده هم جزء اسباب بازی های همیشگی دخترمه برای اینکه به آهنگ توی ده شلمرود گوش بده و کمی توی ماشین آ...
20 ارديبهشت 1392

یادش بخیر ...

یادش بخیر همه خونه های قدیم  یه حیاط داشت که توش یه باغچه بود که با سلیقه خانوم خونه  با گل و سبزی خوشگل میشد . از صبح هم که از خواب پا میشدن مشغول اون حیاط و تمیز کردنشو و آب دادن به باغچه میشدن ما بچه ها هم از صبح تا شب تو حیاط مشغول بازی بودیم و هیچ کاری به مامانا نداشتیم فقط موقع غذا صدامون میکردن. تو حیاط خونه ما که یه درخت انگور و یه درخت توت بود که بابام برام با به طناب تاب درست کرده بود و منم روش آی تاب میخوردم و مونا دوست صمیمیم با خواهرش ندا از بالا با حسرت نگاهم میکردن ،چون حیاط خونه اونها باغچه نداشت و منم  هر از گاهی اجازه میدادم اوناهم  لذتی ببرن . خلاصه که این ...
18 ارديبهشت 1392

به مناسبت روز مادر

دیشب به مناسبت روز زن و مادر بابایی زحمت کشید از اون کیک خوشمزه های بی بی خرید و با یه عطر خوشبو  برای من . چون شما هم خیلی هاپو هاپو میکنی برای شما هم هاپو خرید که اصلا میونت باهاش خوب نیست به بابایی گفتم امروز که روز روشا نیست بابایی هم گفت چه فرقی میکنه  30 سال دیگه که میشه . و برای شام هم رفتیم بیرون که به نظرم پیشنهاد رستوران سنتی بهترین بود چون حداقل یکساعتی روی تخت نشستی بعدش به شیطونی پرداختی که بابا مجبور شد تو رستوران بچرخونتت تا من شام بخورم و بعد بر عکس قندکم داره هویج میخوره که خیلی هم دوست داره اینجا دیگه رستوران گردی شروع شد از پله ها میرفتی بالا و هر ...
12 ارديبهشت 1392

مامان و نی نی روزتون مبارک

دخترم اول از خدا ممنونم كه دختری به قشنگی تو  به من داده يواشي بهت بگم تا قبل از اينكه بيايي دوست داشتم پسر دار بشيم اما الان اگه صد تا پسرم بهم بدن حاضر نيستم با يه تار موت عوض كنم عاشقتم بابايي روزت مبارك   دخترم مادري داري از برگ گل نازكتر  چه زیباست تکرار نام مادر بر لبانت مادرت کانون عاطفه و مهر است – وقتي فداكاريهاش رو كه براي شما انجام مي ده مي بينم – معني واقعي كلمه مادر تو وجودم مرا به تلاطم مي اندازد من نتونستم مثل ماماني زحماتي كه مي كشه رو برات بنويسم و وقتي بزرگ شدي بتوني درك كني كه چقدر بايد تلاش كني تا يه ذره فقط يك روز ماماني رو جبران كني وقتي سختيهاي تحمل شده ماماني رو روي...
11 ارديبهشت 1392

علایق وشیرین زبونی های عسلم

یدونه مامان این روزها این کلمات رو یاد گرفتی به من و بابا میگی اَبو و این لذت شنیدن کلمه بابا و مامان رو ازمون میگیره خدا کنه دیگه نگی به همه مردها میگی عمو بعضی وقتها که چیزی بهت میدم میگی مِـس یعنی مرسی وقتی بهت میگم روشا نون میخوای میری کنار یخچال میگی نو کارتهای باما رو باهات کار میکنم فعلا یادگرفتی بگی اَینار (انار) اَینور (انگور) توت ، سیسَ ( سیزده) زمانی که جیش میکنی دستتو میزاری روی پوشکت میگی جیش و تا میگم برو بشورمت بدو بدو میری سمت دستشویی تا برس میدم دستت موهاتو شونه میکنی وقتی چیزی میخوری و تموم میشه میگی نیس دستمال کاغذی رو هم برمیداری و باهاش دهنتو پاک م...
11 ارديبهشت 1392

حضور گرم پدر

روشای مامان میخوام قبل از اینکه ایمیلی که بی بی سنتر برای هفته 4 از ماه 14 رو برامون فرستاده برات بزارم در مورد بابا محمد که وجودش همیشه برای من پشتوانه محکم و حرفهای پرمعنیش  دلگرم کنندست بنویسم از 9 فروردین سال 82که من با بابا آشنا شدم تا الان هر مشکلی که داشتم وقتی بابا برام جور دیگه تعبییرش میکرد خیالم راحت میشد که کسی مثل کوه شاید استوارتر و محکمتر از کوه هست که میتونم مشکلاتم رو بهش بگم و اون خیلی راحتترش کنه جوری که خود مشکله سر جاش بمونه ولی دیگه بودنش عذابم نده چند وقتی بود که بچه های کوچکتر از خودت رو میزدی و ما این حالت رو درخیلی از بچه ها دیده بودیم ولی همه میگفتن چرا روشا عصبیه چرا گاز میگیره و چرا میزنه و م...
11 ارديبهشت 1392

روزت مبارک فرشته زمینی

یکسالی هست که از مادر شدنم و مانند تو شدنم  میگذرد البته فقط ادای مثل تو بودن رو درمیاورم مثل تو بودن گذشت میخواد ، صبر میخواد ، فداکاری میخواد قدرت میخواد ، تحمل میخواد و و میخواد هر چیزی که تو رو مادر من کرد ،مادری که قامتش را زیر تمام سختی ها بزرگ کردنمان خمیده کرد . این روزها بیشتر درکت میکنم و هر لحظه ایی که زیر مشکلات بزرگ کردن روشا تاب نمیاورم یادت میکنم و یاد اینکه چه قدر صبور بودی و چه قدر تحملمان کردی و هیچ زمانی فکر نمیکنم بتوانم مثل تو باشم .  هر گاه به چین های صورتت که نشانی از گذشت عمر و خستگی های روزگار است میاندازم بیشتر باور میکنم که تو فرشته ایی هستی که آفریده شدی برای زمینی شدن ، برای م...
11 ارديبهشت 1392

یه گردش دو نفره

روشا یدونه مامان ، مامانی کمی تنبله و حوصله اینکه شما رو ٢ ساعت حاضر کنه بعد خودشم حاضر بشه تا بریم بیرون رو نداره و بابا هم همش میگه برید بیرون انقدر تو خونه نمونید دیگه امروز به حرف بابایی گوش کردم و حاضرت کردم که بریم پارک . تا اونجا که تو بغلم بودی  بعدش رفتیم پارک همش میخواستی سرسره سوار بشی از اونجایی که تنهایی رفته بودیم و نمیشد هم کنترلت کنم هم عکس بندازم ترجیح داده از عروسکم مراقبت کنم و هیچ عکسی نندازم و بعدش هم رفتیم امام زاده باغ فیض که مامان بابایی اونجا به خاک سپرده شده و تا تونستی ورجه وورجه کردی همه عکسهات  رو از پشت سرت گرفتم تا میگفتم روشا برگرد بدو بدو میکردی و نمیزاشتی خوردن یه موز برای گرفتن ا...
7 ارديبهشت 1392